جدول جو
جدول جو

معنی تل بومه - جستجوی لغت در جدول جو

تل بومه
(تَ مِ)
دهی از دهستان باوی که در بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل بوته
تصویر گل بوته
نقش گل و بوتۀ گل بر روی پارچه و فرش یا چیزی دیگر
فرهنگ فارسی عمید
(لِ یَ)
خانوادۀ ایرانی نژاد از اولاد بویه نام دیلمی که از 320 تا 448 ه. ق. در ایران جنوبی و عراق فرمانروائی به استقلال داشته اند. آل بویه را نظر بدیلمی بودن، دیالمه نیز خوانده اند. مؤسس سلطنت دیالمه علی عمادالدوله از امرای مرداویج بن زیار و حسن رکن الدوله و احمد معزالدوله پسران بویۀ دیلمی بوده اند. این سه پسر ولایات بدست آورده رامیان خود تقسیم کردند و چهارده تن از اولاد و اعقاب آنها هرکدام در قسمتی از مملکت اسلاف خود حکومت مستقل داشته و به مناسبت قلمرو حکمرانی خود بدیالمۀ فارس و دیالمۀ عراق و اهواز و کرمان و دیالمۀ ری و همدان و اصفهان و دیالمۀ کردستان موسوم شده اند. انقراض دیالمه بر دست آل کاکویه و غزنویان و سلجوقیان بوده است و آنان را بویهیّون نیز نامند. و ابواسحاق ابراهیم بن هلال صابی متوفی به سال 386 را تاریخی است از این دودمان به نام تاجی، و نیز جمال الدین علی بن یوسف قفطی وزیر، تاریخی دیگر در شرح حال آنان کرده است
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ)
دهی از دهستان سرله است که در بخش جانگی گرمسیر شهرستان اهواز واقع است و 450 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَلْ لُ تَ بَ)
موضعی است مقابل موصل در شرق دجله متصل به نینوی... گویند آن را تل توبه خوانند از آنرو که چون بر قوم یونس عذاب رسید در این تل فراهم آمدند و توبه آشکار کردند و خداعذاب از آنان برداشت. بر آن هیکلی بود بتان را، پس آن را ویران کردند و بتان بشکستند... اکنون در آنجا زیارتگاهی استوار بناست که یکی از ممالیک آل سلجوق که از امرای موصل و قبل از برسق بوده آن را بنا کرد وبرای آن نذرهای فراوان آورند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
دهی است از دهستان شهریاری که در بخش رامهرمز شهرستان اهواز واقع است. دشتی است گرمسیر و 130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گِ لِ تَ / تِ)
طین قیمولیا. رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن ذیل قیمولیا شود
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ / تِ)
نقاشی یا گل دوزی که گل و بته های متعدد کشند یا دوزند. کشیدن یا انداختن رنگ سیاهی بشکل گل و گیاه در صفحۀ جامه یا کاغذی پدید آوردن. رجوع به گل بته و گل و بوته شود
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ اَ بَ)
دهی است از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان دره گز واقع در 89هزارگزی جنوب خاوری کبودگنبد. در دامنه است. هوای آن سرد و دارای 162 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(لَوَ)
دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، واقع در 41 هزارگزی جنوب خاوری بهشهر و شمال رود خانه نکا، کوهستانی و معتدل و مرطوب، دارای 160 تن سکنه، شیعه مازندرانی و فارسی زبان، آب از چشمه و رود خانه نکا. محصول آنجا غلات و ارزن و برنج و لبنیات و عسل، شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
نقش گل در جامه و غیره، بطور مطلق نقش و نگار بر روی کاغذ و جامه و پارچه های ابریشمین و امثال آن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آل بویه
تصویر آل بویه
خاندان بویه
فرهنگ واژه فارسی سره
از سلسله های ایرانی برخاسته از شمال ایرانبنیانگذاران سلسله
فرهنگ گویش مازندرانی
غوزه ی پنبه قبل از رسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سقف و دیوار گل اندود سقفی که گل اندود شده و با ماله صاف گردد
فرهنگ گویش مازندرانی